سوء تفاهم

یاد داری که تو خوابیده و من میکردم

صد دعا از دل محزون و پریشان احوال

 

وه که در پشت تو افتان و جنبان چه خوش است

کاکل مشک فشان از طرف باد شمال

 

تر کنم در تو نهم تا تو شوی خون آلود

دست و پایت حنا، ای شه نیکو آمال

 

می کشم از تو و با دامن خود پاک کنم

چکمه از پای تو ای پادشه نیک خصال

 

بند وا کرده و شق کرده و دستت دادم

چتر زرین به توای پادشه خوش اقبال

 

دوستانت همه کردند چرا من نکنم

بر سر راه تماشای قد و قامت و خال

مسئله هسته ای در برره

دیشب داشتم تو سایتای مختلف میگشتم که یه دفعه رسیدم به برره. بعد ارتباطش رو با مسئله هسته ای دیدم. یه عکس گرفتم و گذاشتم تا شما هم حال کنید. اگر کسی میدونه چه ارتباطی بین اینها هست به من هم بگه

اگر حرف ما رو قبول ندارید می خواید اصل مطلب رو خودتون هم ببینید روی این لینک کلیک کنید

برره و مسئله هسته ای

میکاییل و گیوتین

و میکاییل مردی بود بس اوسکول که سالها خدمت سلطان کردی. وی مردی* بود خوش سیما که دین و دل از هر چه مردست میبرد چه رسد به زنان حرم سلطان. از قضا یکی از دختران زیبای حرم که گویا هر از چند ماه یک بار نوبت به وی برسیدی یا نرسیدی دل خود را در مقابل وی از کف بدادی و به میکاییل ابراز عشق* بنمودی. در خفا میکاییل با وی با هم بساختند و بر هم تاختند. و این امر مکرر اتفاق اوفتاد.

            با سعیت بد خواهان و کوشش حسودان و  چشم جاسوسان و پاچه خواری خایه مالان این خبر به سلطان رسید. و سلطان در دم حکم قتل وی را صادر بکرد و فر مان بداد تا با گیوتین سر از بدن وی جدا گردد. تا درس عبرتی گردد برای دیگران.

            او را کف بسته به نزد سلطان به در آوردندی.  واعظ* حکم بر وی بخواند. میکاییل با شنیدن این خبر به عجز و لابه افتاد که :

 

گفتا که من غلام* تو ام سلطانا

عفو کن بر من این گناهانا

 

بار الاها که توبه* کردم من

نکنم کس به این کیرانا

 

بهر این کس نا حق ای سلطان

من تصدق دهم دو صد من نانا

 

آنقدر لابه کرد و زاری کرد

تا به حدی  که گشت گریانا

 

سلطان گفت که دروغ کمتر گوی

نخورم من فریب و مکرانا

 

میکاییل چو مشاهده کرد که روزگار اورا پایین گرفته و کاری دیگر از او بر نمایدبه سخن بیامد که  سلطانا تو مرا بکش به طنابانا.  سلطان سخت در عجب شد و جویای علت شد. میکاییل به سخن در آمد که سلطانا هر که با یکی از اهل حرم تو نزدیکی کند تو اورا با گیوتن کشتندی. حال آنکه هیچگاه کسی این گیوتین را نمیشوید. آن چند نفری را که قبل از من بکشتی همه با اهل حرمت نزدیکی داشته اند. چون من خبر داشتمی که چند نفر با حرمت نزدیکی کنند و چند نفر آنها ایدز داشته اند. نمی خواهم که هنگام مرگ ایدز از گیوتین به من انتقال یابد. و آنجا حوریان بهشتی را ایدزی کنم که چون سلطان به آنجا بیامد با خیال آسوده و بدون کاندوم بتواند در بهشت به عمل مشغول شود.

-----------------------------------

لغت نامه:

مرد: راهنمای شهوت

عشق: نهایت خبط

واعظ: آنکه بگوید و نکند

غلام: زن نازا

توبه: پشتیبان گناهکار