یاد داری که تو خوابیده و من میکردم
صد دعا از دل محزون و پریشان احوال
وه که در پشت تو افتان و جنبان چه خوش است
کاکل مشک فشان از طرف باد شمال
تر کنم در تو نهم تا تو شوی خون آلود
دست و پایت حنا، ای شه نیکو آمال
می کشم از تو و با دامن خود پاک کنم
چکمه از پای تو ای پادشه نیک خصال
بند وا کرده و شق کرده و دستت دادم
چتر زرین به توای پادشه خوش اقبال
دوستانت همه کردند چرا من نکنم
بر سر راه تماشای قد و قامت و خال
یادم نبود.. یادم انداختی!
سلام
بلاگ قشنگی داری
این پست آخری خیلی باحال بود
ایول
به من هم سر بزن خوشحال میشم
باشی...
شعر جالبی بود غزالی هم یه همچین شعری داره.موفق باشی.
به علت بستن نا به حنجار وبلاگ عزیزمون ما به آدرس زیر جابه جا شدیم لطفالینک مارا تصحیح فرمایید http://obelx.mihanblog.com/
مرسی از راهنماییت . ولی بعضی از نوشته های من داستانه داستانو که نمی شه کوتاه نوشت
راستی . لینکتم گذاشتم...........
سلام............زندگی همه ما را نوشتی.ما چی فکر میکنیم و دیگران چه می کنند.کافر همه را به کیش خود پندارد...........سوئ تفاهم همش از فکر بی خود و بی کاری است..........به دیدنم بیا..راستی شاعراین شعر کیست؟؟؟؟؟؟؟
به قول استاد درس بدیع ام : این مدح شبیه به ذم هم چیز چرندیه ها!!!!
سلام امیدوارم این متن یه جور به مبارزه طلبیدن نباشه! چون دیگه نمی خوام جلو تو هم کم بیارم. در مورد متن هم بعدا کامنت میزارم.... !
شعر با مزه ای بود شاعرش کیه ؟